روانشناسی،مشاوره و راهنمایی
مشاوره در زمینه های:تشخیص اختلالات روانی،ازدواج،تحصیل،خانواده،فردی و....
تلقین کلامی بطور کلی بهترین روش در به دست آوردن اعتماد به نفس، تلقین کلامی است. تلقین نه فقط از طریق روحی بلکه از راه کلام و جملات کوتاه و تکرار آنها بسیار معجزه آسا عمل می کند. مثلا در جهت رسیدن به اعتماد به نفس که اولین قدم برای رسیدن به اهدافتان است،ِ همین جمله را مکرر و دائم بر سر زبان جاری سازید. ((من مطمئنا دارای اعتماد به نفس خواهم شد)) این جمله کوتاه را با تمام وجود از اعماق قلب خویش با نیتی پاک و روحی آرام،ِ زمزمه کنید. اگر چنین کنید، خیلی زود صاحب اعتماد به نفس خواهید شد و خود از نتیجه آن متحیر خواهید گشت. در اینجا نمونه هایی از تلقین به نفس را که دکتر امیل کوئه مورد آزمایش قرار داده است می آوریم: در کلینیک آقای امیل کوئه، یک آقای خمیده قوزدار جزء آخرین نفراتی بود که با زحمت زیاد با عصایی در دست، که تمام وزنش را به آن تکیه داده بود وارد سالن شد و در صورت او غم و افسردگی عمیقی به چشم می خورد پس از آنکه کوئه وارد گرید، چند سؤال از او کرد و سپس خطاب به او گفت: خوب شما 32 سال است که مبتلا به رماتیسم هستید و قادر به راه رفتن هم نیستید، مهم نیست ترسی نداشته باشید، درمان بیماری شما مدت زیادی طول نخواهد کشید. حالا چشمهایتان را ببندید و با لبهایتان مؤکدانه این جمله را تکرار کنید.(( می گذرد،می گذرد....می گذرد)) در این موقع آقای کوئه برای مدت 20تا25 ثانیه دستهایش را روی پاهای مریض گذاشت، حالا شما دیگر درد ندارید. از جایتان بلند شوید و راه بروید، بیمار بلند شد و شروع به راه رفتن کرد پس از مدتی توانست تند و تندتر راه برود در این لحظه کوئه به او گفت از آنجا که می تواند راه برود بنابراین می تواند تند هم بدود در این موقع بیمار با مسرت نوجوانانه ای شروع به دویدن کرد و این مسئله تعجب و حیرت کلیه کسانی را که در 27 آوریل 1920 میلادی در جلسه درمانی آقای کوئه در کلینیک بریلون حضور داشتند، برانگیخت. و همچنین گزارش دیگری از خانمی که اعلام کرد:((شوهر من از چند سال قبل به حملات آسم دچار شده است و در زمان پیدایش این ناراحتی آنچنان احساس خفگی به او دست می دهد که هم خودش و هم ما وحشت زده می شویم. بعلت شدت وخامت بیماری حتی آقای دکتر... پزشک معالج او هم وی را جواب کرده است، ما هم از سرنوشت شوم اودر وحشت به سر می بریم)). این بیمار تنها پس از یک جلسه درمان توسط آقای کوئه، معالجه شد و بیماری آسم او از بین رفت. کوئه درباره اینگونه خود تلقینی ها چنین می گوید: آنچه به عنوان خودتلقینی لبهای ما نجوا می کنند، همانند دستوری است که به مادون آگاه ما ابلاغ می گردد. این مطالب و موضوعات بدون کسب اجازه و اطلاع ما، خود به خود اجرا می شوند. بهترین زمان برای انجام خودتلقینی شبها لحظات قبل از خواب در بستر است. زمانی که یک درد جسمی احساس می کنید جمله آن می گذرد، را بگویید. این جمله را خیلی سریع تکرار کنید و در عین حال دستانتان را روی محل درد بگذارید تا نتیجه دلخواه حاصل شود. اگر درد جنبه روانی یا روحی دارد، دستتان را بر روی پیشانی اتان بگذارید. بله دوستان محترم و عزیزم، خودتلقینی در رفع بسیاری از مشکلات روحی و جسمی موفق بوده است و با شواهد و نمونه های بسیاری که در دست است می توان مطمئن شد که استفاده از روش خوتلقینی یکی از روشهای شناخته شده برای از بین بردن هر نوع بیماری جسمی و روحی می باشد. منبع: تابش فکر/ نویسنده: امیر دانش زاده 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : ابوذر دوجنسیتی روانی اکثر ما،زن و مرد بودن را دو قطب مقابل یک پیوستار به حساب می آوریم. مافرض می کنیم که هر اندازه انسانها، بیشتر صفات مردانه داشته باشند،به همان اندازه، کمتر صفات زنانه خواهند داشت و برعکس.بنابراین مردی که صفات زنانه،مادرانه،محبت،ظرافت و هیجان نشان دهد، ممکن است نسبت به مردهای دیگر، کمتر مرد به حساب آید. زنانی که در محیط کار با مردها رقابت می کنند، نه تنها مردتربه حساب می آیند، بلکه کمتر زن محسوب می شوند. آیا مرد و زن بودن، صفات متقابل یک پیوستارند یا ابعاد مستقلی هستند؟ امروزه، تعداد زیادی از روانشناسان معتقدند که زن و مرد بودن، ابعاد شخصیتی مستقل به حساب می آیند. به عبارت دیگر، زنان یا مردانی که در ارزشیابی صفات مردانه نمره بالایی به دست می آورند،در ارزشیابی صفات زنانه، الزاما نمره پایینی کسب نمی کنند.افرادی که بعد کارکردی قالبی مردانه نشان می دهند، می توانند بعد عاطفی-بیانی قالبی زنانه نیز نشان دهند.اشخاصی که صفات کارکردی و عاطفی-بیانی را بطور همزمان نشان می دهند، می توان گفت که دو جنسیتی روانی دارند. اشخاصی که در آنها تنها بعد کارکردی قوی است، به طور قالبی مرد یا نرمحسوب می شوند. اشخاصی که در آنها تنها بعد عاطفی-بیانی قدرت دارد، به طور قالبی زن یا ماده تلقی می شوند.افرادی که در هیچ یک از دو بعد قرار نمی گیرند،طبق ابعاد جنسیتی قالبی، ((خنثی)) به حساب می آیند.به نظر می رسد که اشخاص خنثی، احساس اضطراب می کنند.مثلا زنان خنثی، نسبت به زنانی که صفات زنانه یا صفات مردانه بیشتری دارند، حتی از جانب دوستان خود، با دید مثبت پذیرفته نمی شوند.همچنین آنها از ازدواج خود کمتر اظهار رضایت می کنند. دوجنسیتی روانی،سلامتی و سازگاری:حال نتایج تحقیقی را بررسی می کنیم که بر اساس آنها چگونگی مساعدت دوجنسیتی روانی بر سلامتی و سازگاری خود را ارزیابی می کنیم.ابتدا یادآور شویم که همه پژوهشگران،درباره اینکه اشخاص دوجنسیتی روان،نسبت به اشخاص خیلی زن یا خیلی مرد، از سلامت جسمی بهتری برخوردارند،اتفاق نظر ندارند. با این همه،بارها معلوم شده است که افراد دوجنستی روان، سازگاری نسبتا خوبی دارند. زیرا ظاهرا می توانند، برای نشان دادن استعدادها و تمایلات خود و برای هماهنگی با اجبارها و الزامهای موقعیت، هم از صفات مردانه و هم از صفات زنانه استفاده کنند. براساس مفاهیم اریک اریکسون درباره هویت و صمیمیت، دانشجویانی که دوجنسیتی روانی دارند،نسبت به دانشجویان کاملا زن، کاملا مرد یا خنثی،احتمالا ترکیبی از ((هویت قوی)) و ((صمیمیت بزرگ)) را دارا هستند.به عیارت دیگر، آنها براساس آنچه هستند و آنچه باور دارند(هویت)، با تمام نیرو ابراز وجود می کنند و برای گسترش روابط صمیمی مشترک، توانایی بسیار زیادی نشان می دهند. افراد دوجنسیتی روان، در مقابل فشارهای جمعی همنوایی،((استقلال مردانه)) و در کنش متقابل با یک بچه گربه یا کودک،((عواطف مادرانه)) نشان می دهند.آنها در انجام فعالیتهای متعدد و متنوع، از جمله نجاری یا تعمیر برخی وسایل خانگی(فعالیت مردانه) و کاموا بافی یا آشپزی(فعالیت زنانه)،احساس راحتی می کنند. این افراد، در نوجوانی، به کارهای سنتی علاقه بسیار شدیدی نشان می دهند. همچنین آنها، در قضاوتهای اخلاقی،پختگی زیاد،عزت نفس بالا و در فایق آمدن بر شکست، توانایی بالایی دارند. اشخاص دوجنسیتی روان تمایل دارند،در مواقع نیازبه دیگران کمک کنند.این افراد بیشتر آمادگی دارند در رهبری گروههای مختلط سهیم باشند. افراد ((واقعا مرد)) یا ((مرد روان)) تمایل دارند بر این گروهها مسلط شوند، در حالی که اشخاص ((واقعا زن)) یا ((زن روان)) تمایل دارند در درجه دوم اهمیت قرار گیرند.زنان دوجنسیتی روان نسبت به زنان زن روان، رویدادهای استرس زای زندگی را خیلی ناخوشایند و ناراحت کننده تلقی نمی کنند. به نظر می رسد که صفات واقعا زنانه، خواه به وسیله زنان نشان داده شوند خواه به وسیله مردان،به خوشبختی زندگی زناشویی کمک می کنند.تنها خوشبختی شوهر با زنانه بودن زن رابطه مثبت ندارد، بلکه خوشبختی زن نیز با زنانه بودن شوهر رابطه مثبت دارد. زنانی که شوهران آنها دوجنسیتی روانی دارند، خوشبخت تر از زنانی هستند که شوهران آنها تنها با نقش جنسیتی مردانه قالبی و زمخت همرنگی نشان می دهند. به سخن ساده تر، زنانی که شوهران آنها ویژگیهای هر دو جنس را دارند، نسبت به زنانی که شوهران آنها سعی می کند ویژگیهای سنتی مردانه را نشان دهند، بیشتر احساس خوشبختی می کنند. مردانی که دوجنسیتی روانی دارند، در مقابل خطاهای زن خود،گذشت بیشتری نشان می دهند و، در مقایسه با مرد سالاران، بیشتر تمایل دارند که احساسات عاشقانه ابراز کنند. و زنان هم مثل مردان، همسری می خواهند که همدل،ملایم و بچه دوست باشد. منبع:روانشناسی عمومی/ترجمه:استاددکترحمزه گنجی 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : ابوذر ویژگیهای افراد آفریننده(خلاق) در این باره که افراد آفریننده یا خلاق چه ویژگیهای شخصیتی دارند پژ.هشهای زیادی انجام گرفته و نظریه های متعددی ابراز شده است.استاین(۱۹۷۴)مطالعات انجام شده درباره ویژگیهای افراد آفریننده را مورد بررسی قرار داده و برای آنان ویژگیهای زیر را یافته است:
تراورس(۱۹۷۷)، در رابطه با ویژگیهای فوق می گوید:اگر چه این ویژگیها حاکی از آن اند که شخص آفریننده شخصی دوست داشتی و جالب است،اما این افراد الزما مورد علاقه همکاران خود قرار نمیگیرند.در واقع عکی مطلب درست است. یک شخص آفریننده در یک نظام آموزشگاهی ممکن است مورد علاقه دستگاه مدیریت آموزشگاه که دائما مجبورند نوآوریهای او را بکار گیرند واقع نشود و حتی معلمان بیش از مدیران از ابداعات او ناخرسندند،زیرا مجبورند استفاده از روشهای تازه او را بیاموزند،فرد آفریننده باید با اعتراضاتی که همواره متوجه اندیشه های او می شوند زندگی کند. تورنی(۱۹۹۸)در پاسخ به این پرسش که ویژگیهای شخصیتی چه نقشی در آفرینندگی ایفا می کنند گفته است:شخصیت هم می تواند خلاقیت را آسان سازد و هم مانع آن شود.ویژگیهایی از قبیل آمادگی برای خطر کردن،کنجکاوی و جستجوگری،استقلال اندیشه،پشتکار و پایداری،شهامت،استقلال رای،خودآغازگری،ابتکار،پرسشگری در مورد موقعیتهای معماگونه،و درگیر شدن با امور دشوار از جمله ویژگیهای آسان ساز خلاقیت شمرده شده اند. " هر عملی که ما برای تشویق اینگونه رفتارها انجام دهیم شخص را در جهت خلاقیت بیشتر سوق می دهد" در مقابل ویژگیهای شخصیتی بالا که موجب سهولت خلاقیت می شوند،ویژگیهای دیگری وجود دارند که از بروز آفرینندگی جلوگیری می کنند.گیلفورد(۱۹۹۸)در این باره ویژگیهای زیر را نام برده است:سلطه گری، منفی بافی،مقاومت،ترس،عیب جویی،انتقاد از دیگران،سازشکاری،تسلیم در برابر قدرت، و کمرویی. منبع:روانشناسی پرورشی/تالیف دکتر علی اکبر سیف 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : ابوذر
علت فراموشی اطلاعات از حافظه درازمدت روانشناسان عموما بر این عقیده اند که اطلاعات وارد شده به حافظه درازمدت،به عکس حافظه های حسی و کوتاه مدت،هرگز از بین نمی روند،و با بودن شرایط مناسب همیشه قابل بازیابی(یادآوری) هستند.با وجود این،صاحب نظران چندین علت برای به یاد نیامدن اطلاعات از حافظه درازمدت ذکر کرده اند که در زیر آنها را توضیح می دهیم. واپس زدن دسته ای از روانشناسان که پیرو نظریه روان پویایی فروید هستند معتقدند که ما بعضی وقتها،به طور عمد،بعضی اطلاعات یا خاطراتی را که نمی خواهیم به یاد آوریم واپس می زنیم،و به همین دلیل آنها را فراموش میکنیم.بنابراین،یکی از نظریه های مربوط به فراموشی اطلاعات از حافظه درازمدت نظریه واپس زدن یا سرکوب نام دارد. مفهوم واپس زدن یا سرکوب خاطرات که در نظریه روان پویایی فروید شهرت یافته است به ناتوانی انسان در یادآوری رویدادهای ناخوشایند یا امور وابسته به آنها اشاره دارد.به این نوع فراموشی اغلب فراموشی هیجانی می گویند.واپس زدن اطلاعات را می توان مشکل باریابی به حساب آورد.طبق این نظر،به دلایلی نشانه های لازم برای بازیابی خاطرات واپس زده در دسترس قرار ندارند.هرچیزی که امکان دسترسی به نشانه های بازیابی را برای شخص امکان پذیر سازد راه یادآوری را می گشاید و موانع یادآوری خاطرات را کنار می زند. روانکاوان یا تحلیل گران روانی، تداعی آزاد (یعنی گفتن آنچه به ذهن می رسد)را به همین منظور بکار می برند.شخص ممکن است در ضمن تداعی آزاد نشانه های بازیابی لازم را که به خاطرات فراموش شده می انجامد پیدا کند. تداخل روانشناسان نظریه دیگری را برای توجیه علت به یاد نیامدن اطلاعات از حافظه درازمدت ذکر کرده اند که نظریه تداخل نام دارد.طبق این نظریه،اطلاعات یاد گرفته شده باهم تداخل می کنند و در هم مخلوط می شوند و همین امر سبب به یاد نیامدن آنها می شود.بعضی وقتها اطلاعات تازه یاد گرفته شده با اطلاعات قبلا آموخته شده تداخل می کنند و مانع یادآوری اطلاعات قبلی می شوند.به این نوع تداخل، بازداری پس گستر می گویند.گاه اطلاعات قبلا آموخته شده سبب می شوند که ما نتوانیم اطلاعات تازه یادگرفته شده را به یاد آوریم.به این نوع تداخل، بازداری پیش گستر می گویند. مشکلات بازیابی سومین و مهمترین عاملی که روانشناسان برای به یاد نیامدن اطلاعات از حافظه درازمدت ذکر کرده اند مشکلات بازیابی است.طبق این نظریه،آنچه به حافظه درازمدت سپرده می شود هرگز از بین نمی رود، و علت اینکه ما پاره ای از مطالب قبلا آموخته شده را نمی توانیم به یاد بیاوریم این است که در بازیابی(یادآوری)آنها ناتوانیم، وگرنه مطالب در حافظه ما موجود هستند.اگر نشانه ها یا سرنخ های بازیابی لازم را پیدا کنیم می توانیم اطلاعات فراموش شده را به یاد آوریم.این حالت درست مثل پرونده ای است که در بایگانی ذهن موجود است اما شماره پرونده آن را در دست نداریم.اگر شماره پرونده را در اختیار داشته باشیم به راحتی می توانیم آن را در بایگانی پیدا کنیم. شواهد دیگر حاکی از این مطلب که اطلاعات موجود در حافظه درازمدت هرگز فراموش نمی شوند از تجارب مربوط به خواب تلقینی(هیپنوتیزم) و رواندرمانی به دست امده است.بعضی افراد در خواب تلقینی و در جلسات رواندرمانی توانسته اند خاطرات فراموش شده دوران کودکی خود را به یاد آورند.پس،اگر بپذیریم که اطلاعات موجود در حافظه درازمدت هرگز محو نمی شوند،باید نتیجه بگیریم که فراموشی به این علت دست می دهد که ما در لحظه ای که می خواهیم مطلبی را به یاد آوریم نشانه ها یا سرنخهای بازیابی لازم را در اختیار نداریم. منبع:روانشناسی پرورشی:تالیف دکتر علی اکبر سیف 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : ابوذر
بی اشتهایی و پرخوری عصبی بیشتر کسانی که دچار مشکلات خوردن هستند،تمایل زیادی به خوراکی دارند.با این همه شماری از افراد نیز،بویژه خانم های جوان بسیار کم خوراکند تا حدی که همیشه گرسنه می مانند.این اختلال بی اشتهایی عصبی نام دارد.علیرغم عنوان این اختلال،افراد مبتلا به آن معمولا علاقمند به غذا بوده یا حتی مشغله ذهنی نسبت به غذا دارند.آنها از آماده کردن غذا برای دیگران،جمع آوری دستورالعمل پخت و پز و حتی اندوختن مواد غذایی که آنها را نمی خورند،لذت می برند.افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی با دیدن غذا سطح انسولین خونشان حتی بیش از افراد عادی بالا می رود و این نشان میدهد که افرادبی اشتها نسبت به غذا بی تفاوت نیستند ولی همواره اظهار سیری میکنند. کسانی که دچار بی اشتهایی عصبی هستند اظهار می دارند که از چاق شدن وحشت دارند و این در حالی است که گاهی اوقات به طرز وحشتناکی لاغرند.آنها مدام ورزش می کنند،می دوند،راه می روند و دوچرخه سواری می کنند.گاهی اوقات کنترل خود را از دست می دهند و تا خرخره غذا می خورند، به این حالت پرخوری(اشتهای گاوی) گفته می شود.این افراد پس از پرخوری معمولا از داروهای ملین استفاده می کنند و همراه با احساسی از افسردگی و احساس گناه ،خود را وادار به استفراغ می کنند.گاهی اوقات پرخوری به تنهایی بروز می کند و در این صورت به آن پرخوری عصبی گویند. این واقعیت که بی اشتهایی عصبی در درجه اول در خانم های جوان دیده می شود،نظر محققان را هم به عوامل زیستی و هم به عوامل اجتماعی جلب کرده است.اکثر روانشناسان از عوامل اجتماعی جانبداری می کنند و می گویند این وضعیت به دلیل تاکیدی است که جامعه بر اندام لاغر دارد.با این همه درمانهای روان شناختی توفیقی در درمان این اختلال به دست نیاورده اند.از هر سه نفر در حدود یک نفر از این بیماری جان می سپارند.از بین رفتن قاعدگی ماهانه،شکستگی استخوان ها و بزرگ شدن بطن های مغزی که خود حکایت از تخریب بافت مغزی دارد،از جمله عوارض این اختلال به شمار می روند. بسیاری از پژوهشگران عنوان داشته اند که بی اشتهایی و پرخوری عصبی ممکن است ناشی از ناهنجاری های زیستی یا ساختی در مکانیسم های مغزی کنترل کننده سوخت وساز بدنی باشند. این پژوهشگران گزارش می کنند که داروهایی همچون فن فلورامین غالبا در درمان پرخوری عصبی موفق بوده اند،اما تاکنون هیچ درمان مطمئنی برای بی اشتهایی عصبی یافت نشده است(بدون تجویز پزشک از داروی نامبرده شده استفاده نکنید). منبع:مبانی روانشناسی فیزیولوژیک/ترجمه و نگارش:دکتر مهرداد پژهان 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : ابوذر آیا تنبیه موثر واقع می شود؟ استفاده از تنبیه کننده ها فراگیر است.برای کنترل کردن رفتار افراد، معمولا به تنبیه کننده ها متوسل می شویم. برای اینکه دیگران را وادار کنیم دست از رفتارهای ناخوشایند بردارند،انتقاد می کنیم،نگاه سرد به آنها می اندازیم،شکایت می کنیم،امتیازاتی را می گیریم،کتک می زنیم و از دهها رویداد بیرونی دیگر استفاده می کنیم.اما پژوهش ها نشان می دهند که تنبیه،راهبرد انگیزشی بی تاثیری است. بنابراین،با اینکه تنبیه متداول است،اصولا تاثیری ندارد. اما چرا از تنبیه به این گستردگی استفاده می شود؟ چهار دلیل برای آن وجود دارد: ۱. برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب در آینده. ۲. برای کسب اطاعت فوری جهت متوقف کردن رفتار نامطلوب. ۳. برای نشان دادن هیجان منفی (مانند ناکامی،خشم). ۴. برای انجام دادن کاری درباره رفتار نامطلوب (زمانی که نمی توانیم از راهبرد بهتری استفاده کنیم). این دلایل نشان می دهند که چرا افراد دیگران را تنبیه می کنند. اما هنوز این سوال باقی مانده است که آیا تنبیه کننده ها موثر واقع می شوند یا نه. یعنی،آیا به کار بردن تنبیه کننده ها بعد از رفتار نامطلوب دیگران،احتمال اینکه آنها در آینده این رفتار را انجام دهند کاهش خواهد داد؟به طور کلی،تنبیه موثر واقع نمی شود.از آن بدتر،عوارض جانبی نگران کننده و ناخواسته ای به بار می آورد که تهییج پذیری منفی (گریه کردن،جیغ کشیدن،احساس ترس)،اختلال در رابطه تنبیه کننده با تنبیه شونده، و سرمسق گیری منفی از نحوه مقابله با رفتار نامطلوب دیگران، از ان جمله هستند. یکی از بحث برانگیزترین مصارف تنبیه، تنبیه بدنی است. والدین(و دیگران) فرزندانشان را به یکی از دلایل فوق کتک می زنند،ولی اغلب به منظور واداشتن کودک به اطاعت کردن فوری و متوقف کردن رفتار نامطلوب،او را کتک می زنند.معمولا هدف از کتک زدن همین است.کتک زدن از نشان دادن پرخاشگری کودک،رفتار ضداجتماعی،سلامت روانی نامناسب،درونی کردن اصول اخلاقی نامناسب، و اختلال در رابطه والد ـ فرزند خبر می دهد.کتک زدن همچنین خبر از آن می دهد که وقتی کودک به بزرگسالی می رسد،پرخاشگری،سلامت روانی نامناسب، و سوء استفاده نشان خواهد داد. بانگاهی به پیامدهای تنبیه بدنی،متوجه می شویم که تنبیه کردن کودک به عنوان یک راهبرد انگیزشی، امتیازی ندارد،بلکه ضرر آن بیشتر از منفعت آن است.کتک زدن نه تنها پیامد مورد نظر آن را به بار نمی آورد،بلکه پیامدهای ناخواسته زیادی را به بار می آورد.اگر کتک زدن موثر واقع نمی شود، پس چه کاری موثر است؟ آنچه در رابطه با رفتار نامطلوب دیگران در سطح انگیزشی، موثر واقع می شود،روشی است که رابطه مثبت با والد را پرورش دهد، سلامت روانی کودک را بیشتر کند، و میل به درونی کردن ارزشها، توصیه ها، و ممنوعیتهای والدین را افزایش دهد. منبع: انگیزش و هیجان ترجمه: یحیی سید محمدی 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : ابوذر مشکلات خواب برای خواب اساسا پنج مرحله وجود دارد. مراحل 1 و 2 مراحل خواب سبک هستند در این مراحل شخص صرفا سنگین شده و به خواب می رود/ لیکن به سادگی بیدار می شود. مراحل 3 و 4 مراحل عمیق خواب هستند. اینها مراحلی هستند که خواب ((کیفی)) واقعی را ایجاد می کنند. هر چه خواب کوتاهتر شود بدنمان بیشتر خودش را سازگار می کند طوری که بیشتر همین مدت کوتاه را خواب عمیق تشکیل می دهد. در واقع به همین علت است که خواب کمتر می تواند به همان اندازه خواب طولانی/ در تجدید قوای جسمانی ما موثر باشد. مرحله پنجم خواب بعنوان خواب رم REM (حرکات سریع چشم) شناخته شده است. در جریان این مرحله است که ما رویا می بینیم. در این مورد نیز تفاوتهای مشخصی از یک فرد به فرد دیگر و از هفته ای به هفته دیگر دیده می شود. نظریه پردازان مختلف توضیحات مختلفی برای رویاها ارائه می دهند لیکن صرفنظر از این توضیحات باید دانست که رویا شاخصی از کیفیت خوب یک خواب نیست. همچنین رویاهای مکرر برای همه ممکن است روی دهد وضرورتا شاخصی برای مشکلات روانی محسوب نمی شود. منبع: استرس شغلی تالیف: دکتر مهدی خدادادی رضا دولتیار باستانی 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:31 :: نويسنده : ابوذر ده توصیه برای بهبود خواب ۶. سعی کنید هیچ فعالیت غیر ضروری را در رختخواب انجام ندهید. برای مثال:در رختخواب غذا نخورید/ تلویزیون نگاه نکنید ومطالعه نکنید. این فعالیتها باعث می شوند که رختخواب قدرتش را بعنوان محرکی برای خواب از دست بدهد.
21 آبان 1389برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : ابوذر سطوح آگاهی از دیدگاه فروید فروید معتقد بود که شخصیت آدمی در سه سطح از آگاهی عمل می کند:هشیار/نیمه هشیار/ناهشیار. سطح هشیار(خودآگاه) شامل آن چیزهایی است که هم اینک در حوزه آگاهی کامل شما قرار دارد.فروید معتقد بود که فقط جزء بسیار کمی از افکار،تصورات و خاطرات ما در این سطح قرار دارد.سطح نیمه هشیار(نیمه خودآگاه) حاوی آن دسته از موادی است که اگر بخواهید می توانید نسبت به آنها آگاه شوید:سر و صدای خیابانها/چیزی که امروز صبح خورده اید/برنامه های امشب شما.سطح ناهشیار(ناخودآگاه) مشتمل بر افکار/خاطرات و تکانه هایی است که نه تنها از آنها ناآگاهید بلکه نمی توانید از آنها مطلع شوید/مگر از طریق فنون ویژه ای چون هیپنوتیزم یا روانکاوی.برای مثال:شاید شما خاطره آموزش آداب توالت رفتن خود را به یاد نداشته باشید.اما فروید اظهار می دارد که این خاطرات و تکانه های ناهشیار بر رفتار شما تاثیر می گذارند.مثلا:ممکن است فراموش کنید در روز تولد مادرتان به او زنگ بزنید/زیرا به طور ناهشیار از برخی عادتهای بد او ناراحت و دلخور هستید.در حقیقت فروید می گفت بسیاری از رفتارها به دست عواملی تعیین می شوند که از آنها آ گاهی نداریم/زیرا قسمت عمده ای از شخصیت ما در سطح ناهشیار عمل می کند.این سطح(ناخودآگاه) از تمایلات و حالاتی بوجود آمده است که در کنترل اراده نیست و به قوانین منطقی، زمان و مکان محدود نیست. منبع :بهداشت روانی/ترجمه:حمیدرضا حسین شاهی برواتی 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : ابوذر
اختلال دوقطبی یا افسردگی شیدایی در بعضی افراد،دوره های افسردگی به تناوب جای خود را به دوره های خوشحالی مفرط و کژکاری رفتاری موسوم به مانی می دهند. این گونه افراد نوعی بیماری افسردگی به نام اختلال دوقطبی یا افسردگی شیداییدارند.این بیماری می تواند به بیش فعالی،تحریک پذیری و خوداعتمادی افراطی در بیمار منجرشود.بعلاوه،این بیماری می تواند نیروی قضاوت عادی را از بین ببرد و باعث بروز رفتار جسورانه و بی پروا بشود.برای نمونه،احساس شکست ناپذیر بودن و ولخرجی مفرط همگی نشانه های مانی یا شیدایی هستند. نشانه های مانی در نگاه اول ممکن است مانی به حالت مثبت ذهن مشابه باشد.نشانه های آن عبارتند از خلق فوق العاده شاد،حس داشتن ذهنی پر از اندیشه و اینکه شخص احساس کند از نظر استعداد و جذابیت بی همتاست.اما در مانی،این احساسات مثبت به رفتاری نامناسب یا زیانبار منجر می شوند.در مانی بسیار شدید،ممکن است بیمار بر این باور باشد که قوانین فیزیکی همگانی شامل حال او نمی شود.اگر لازم باشد با عجله به جایی برود،می تواند در جهت خلاف ترافیک رانندگی کند بدون آنکه آسیبی به او برسد. مانی به همه جنبه های زندگی بیمار شدت می بخشد.این اشتیاق و التهاب چیزی بیشتر از یک احساس است.احتمال دارد بیمار از حد معمول فعالتر باشد،روزانه ۱۶ساعت کار کند،هر شب به باشگاههای رقص برود و باقی شبانه روز را به نقاشی کردن بپردازد.همراه با پیشروی مانی،خلق بیمار وحشی تر و پیش بینی ناپذیرتر می شود.نشاط مفرط ممکن است به تحریک پذیری منجر شود.هر نوع سرخوردگی غیر قابل تحمل می شود.عصبانیتهای زیاد بیمار ممکن است دیگران را به وحشت بیندازد.ممکن است بیمار غرق در خشم شود،به خصوص هنگامی که دیگران تلاش می کنند جلوی رفتار او را بگیرند یا خواستهای اجتماعی مفرط وی را با نامهربانی وخشونت رد کنند . منبع : راهنمای عملی درمان افسردگی/ ترجمه : مهدی گنجی 21 آبان 1389برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : ابوذر افسردگی چیست؟ افسردگی نوعی اختلال روانی است که در آن خلق شخص آشفته می شود. خلق انسان به رنگین کمان شباهت دارد.هر خلق متمایز از خلقهای دیگر است، ولی هریک با دیگری ترکیب می شود.سایه های این رنگین کمان از افسردگی خفیف تا افسردگی شدید گسترده است. همه ما از سایه های مختلف این رنگین کمان گذر می کنیم،احساسهای غم و ناراحتی،در مقابل از دست دادن شغل یا عزیزان،یک پاسخ عادی است،با این حال،وقتی این احساسهای نامناسب،افراطی و مخل کارایی می شوند،از آنها بعنوان اختلال خلقی یاد می شود. چون افسردگی،اغلب مورد درمان قرار نمی گیرد،پزشکان از تعداد واقعی افراد مبتلا به افسردگی اطلاع ندارند.با این حال،آنها می دانند که تعداد افراد افسرده کم نیست.درواقع افسردگی به قدری متداول است که گاهی از آن بعنوان (سرماخوردگی روانی) یادمی شود. اصطلاح افسردگی اغلب برای بیان اندوه عمیق به کار می رود. تقریبا همه افراد زمانی دچار غم و غصه شده اند.اماکسانی که بیماری افسردگی دارند (که گاهی آن را افسردگی عمده یا فسردگی بالینی می نامند تا از غم عادی تمیز داده شود)،دلسردی و نومیدی شدیدی تجربه می کنند که مدت زیادی طول می شد و معمولا با زندگی خانوادگی،شغلی یا موقعیتهای اجتماعی آنها تداخل می کند.اگر افسردگی عمده درمان نشود می تواند خطرناک باشد،افکار خودکشی جزء جدایی ناپذیر این بیماری است.هرچند که افراد مبتلا به افسردگی عمیق به ندرت نیروی کافی برای خودکشی دارند،با کم شدن افسردگی،احتمال بیشتری وجود دارد که اقدام به خودکشی کنند. منبع : راهنمای عملی درمان افسردگی/ ترجمه : مهدی گنجی
آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
||
|